-۱ارتباط با پدر و مادر
قرآن بیش از هر امر دیگری به رعایت حقوق پدر و مادر و احترام به آنان تأکید میکند و انفاق به ایشان را شایستهترین شکل انفاق میداند:
«یَسْأَلُونَکَ مَا ذَا یُنْفِقُونَ قُلْ مَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَیْرٍ فَلِلْوَالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ وَ الْیَتَامَى وَ الْمَسَاکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ وَ مَا تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ».
از تو مىپرسند: «چه چیزى انفاق کنند [و به چه کسى بدهند]؟» بگو: «هر مالى انفاق کنید، به پدر و مادر و نزدیکان و یتیمان و مسکینان و به در راهمانده تعلّق دارد، و هرگونه نیکى کنید البتّه خدا به آن داناست.»
کمیّت در انفاق چندان اهمیت ندارد، آنچه در پیشگاه خداوند باریتعالی پذیرفته است، انفاقِ بجاست و اولین مصداق این انفاق، انفاق به پدر و مادر است. چنانچه انسان در برقراری ارتباط صحیح با والدین موفق باشد، میتواند با دیگران نیز ارتباط نیکویی برقرار نماید لیکن اگر در همین گام اول بلغزد، در برقراری ارتباط نیکو با دیگران نیز ناتوان خواهد بود. خداوند متعال در قرآن کریم بارها بر حُسن ارتباط با پدر و مادر تأکید کرده است:
«وَ قَضَى رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ وَ بِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ کِلاَهُمَا فَلاَ تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَ لاَ تَنْهَرْهُمَا وَ قُلْ لَهُمَا قَوْلاً کَرِیماً».
و پروردگار تو مقرر کرد که جز او را مپرستید و به پدر و مادر [خود] احسان کنید. اگر یکى از آن دو یا هر دو، در کنار تو به سالخوردگى رسیدند به آنها [حتى] «اوف» مگو و به آنان پرخاش مکن و با آنها سخنى شایسته بگوى.
فاطمه (س) هماره این مهم را بهنیکویی میدانست و یکی از مصادیق آن، همان جریان نگاه پیامبر به گردنبند آن حضرت و سپس درک منظور و مقصود نبی رحمت و نحوۀ عملکرد حضرت فاطمه(س) میباشد که شرح آن بیشتر عنوان شد.
فاطمه آنقدر نزد پدر محترم بود که عایشه نقل میکند، پیامبر(ص) به تمامِ قد در برابر او میایستاد و جایش را به فاطمه(س) میبخشید و بر دستانش بوسه میزد:
«مَا رَأَیْتُ مِنَ النَّاسِ أَحَداً أَشْبَهَ کَلَاماً وَ حَدِیثاً بِرَسُولِ اللَّهِ مِنْ فَاطِمَۀ کَانَتْ إِذَا دَخَلَتْ عَلَیْهِ رَحَّبَ بِهَا وَ قَبَّلَ یَدَیْهَا وَ أَجْلَسَهَا فِی مَجْلِسِهِ فَإِذَا دَخَلَ عَلَیْهَا قَامَتْ إِلَیْهِ فَرَحَّبَتْ بِهِ وَ قَبَّلَتْ یَدَیْه»
احدی از مردم را شبیهتر از فاطمه به رسول خدا(ص) در گفتار و سخن ندیدم هنگامیکه فاطمه بر پیامبر(ص) وارد میشد پیامبر(ص) به او خوشآمد میگفتند و دستهای او را می بوسیدند و او را در جای خود مینشاندند. و هنگامیکه پیامبر(ص) بر فاطمه(س) وارد میشدند فاطمه به طرف پدر میرفتند و به ایشان خوشآمد میگفتند و دستهای پدر را میبوسیدند.
حتّی پیامبر(ص) بر فراز منبر مدینه با صراحت و افتخار میفرمود:
«وَ أَمَّا ابْنَتِی فَاطِمَۀ فَإِنَّهَا سَیِّدَۀ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ وَ هِیَ بَضْعَۀ مِنِّی وَ هِیَ نُورُ عَیْنِی وَ هِیَ ثَمَرَۀ فُؤَادِی وَ هِیَ رُوحِیَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیَّ وَ هِیَ الْحَوْرَاءُ الْإِنْسِیَّۀ»
امّا دخترم فاطمه پس همانا او سرور زنان عالم از اولین و آخرین است و او پارهتن من و روشنایی چشمان من و میوه قلب من و روحش که در وجود من است و او حوریه است در شمائل انسان.
رسول خدا(ص) این نام را افتخار میدانستند و با تکرار جملاتی مانند فاطمه(س) نور چشم من است، میوۀ باغ من است، ثمرۀ فواد من است، نام او را زینتبخش جامعۀ اسلام قرار میدادند.
تجسم اینگونه عملکرد با التفات به مقام شامخ نبوی، حاکی از عظمت و بزرگی شخصیت این بزرگ بانوی تاریخ بشری میباشد.
آلوسی دربارۀ آن حضرت مینویسد:
«وَ الَّذِی أَمِیلُ إلَیْهِ أَنَّ فاطِمَۀَ الْبَتُولَ أَفْضَلُ النِّسَاءِ الْمُتَقَدِّمَاتِ وَ المُتَأَخِّراتِ مِنْ حَیْثُ إنَّهَا بَضْعَۀُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ تَعَالَى عَلَیْهِ وَ سلّم بَلْ وَ مِنْ حَیْثِیَّاتٍ أُخَرَ أَیْضَاً»
آنچه من به آن باور دارم این است که فاطمه بتول برترین زنان در میان گذشتگان و آیندگان است به جهت آنکه او پاره تن رسول خداست و بلکه از جهات دیگر نیز او افضل و برتر است.
-۲ارتباط با همسر
دومین ارتباط مهم انسان با خلق، ارتباط با همسر است. فاطمه(س) در برقراری این ارتباط نیز بهترین و سرآمدترین بود. چنان که در نامه بیستوهشتم نهجالبلاغه که پاسخ دندانشکن امیرالمومنین(ع) به نامه از معاویه میباشد (وقتی معاویه نوشته بود «تو را کشانکشان به مسجد بردند تا از تو بیعت بگیرند)، چنین آمده است:
«زین پس من با کسی چون تو سخن نمیگویم. آگاه نیستی که میخواستی مرا مذمت کنی، بهمدح زبان گشودهای. تو نمیدانی آن زمان که مرا به مسجد بردند، چه اندازه صبوری کردم و چهها بر من گذشت. تو نمیدانی چگونه بر نفس خود برای بقای دین خداوند غلبه کردم. ای معاویه، تو در اندازهای نیستی که چنین سخنانی به زبان برانی. تو فرزند ابوسفیانی، فرزند هندی، تو فرزند… .»
امیرالمؤمنین(ع) یکیک به دودمان و نسل معاویه اشاره فرمود. آنگاه میافزاید:
«تو آگاهی که رسول خدا(ص) از ماست، حمزه سیدالشهدا از ماست، جعفر طیار که خدماتی به اسلام کرد از ماست». حضرت یکبهیک مفاخر را بازگو میکنند و درانتها، آخرین تیر ترکشی که از کمان رها میکند، مفاخره به زهرای مرضیه(س) است که فرمودند: «بهترین زنان عالم از ما است.»
مقصود آنکه امیرالمومنین(ع) آخرین افتخار خود را فاطمه(س) میداند و به واقع نیز شایسته است که چنین باشد چراکه فاطمه(س) صاحب نیکوترین منش در همسرداری و زندگانی اجتماعی و ارتباط با زوج خویش بود.
امیرالمومنین(ع)، فاتح خیبر، با آن دل دریایی و با عظمت خویش میفرماید: فاطمهجان، وقتی به چهره تو نگاه میکنم، همه غمهای عالم از دلم بیرون میرود:
«وَ لَقَدْ کُنْتُ أَنْظُرُ إِلَیْهَا فَتَنْکَشِفُ عَنِّی الْهُمُومُ وَ الْأَحْزَان»
هر زمان که به چهره فاطمه مینگریستم [تمام] غمها و اندوه من از وجود من رخت بر میبست.
در لحظات آخر عمرِ فاطمه(س)، زمان وداع او با علی(ع)، درحالیکه در کنار هم اشک میریختند:
بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران کز سنگ گریه خیزد روز وداع یاران
فاطمه(س) فرمود: علیجان، نُه سال با تو زندگی کردم و هیچ کوتاهی در حقّ تو نکردم:
«یَا ابْنَ عَمِّ مَا عَهِدْتَنِی کَاذِبَۀً وَ لَا خَائِنَۀً وَ لَا خَالَفْتُکَ مُنْذُ عَاشَرْتَنِی»
ای پسر عمو هرگز مرا دروغگو و خیانتکار نیافتی و از روزی که با من معاشرت کردی مخالفت تو را نکردم.
علیبنابیطالب(ع) فرمود: فاطمهجان، با این سخنان وجود مرا آتش مزن!
«مَعَاذَ اللَّهِ أَنْتِ أَعْلَمُ بِاللَّهِ وَ أَبَرُّ وَ أَتْقَى وَ أَکْرَمُ وَ أَشَدُّ خَوْفاً مِنْ اللَّهِ مِنْ أَنْ أُوَبِّخَکِ بِمُخَالَفَتِی قَدْ عَزَّ عَلَیَّ مُفَارَقَتُکِ وَ تَفَقُّدُکِ إِلَّا أَنَّهُ أَمْرٌ لَا بُدَّ مِنْهُ وَ اللَّهِ جَدِّدْتِ عَلَیَّ مُصِیبَۀَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) وَ قَدْ عَظُمَتْ وَفَاتُکِ وَ فَقْدُکِ فَ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ مِنْ مُصِیبَۀٍ مَا أَفْجَعَهَا وَ آلَمَهَا وَ أَمَضَّهَا وَ أَحْزَنَهَا هَذِهِ وَ اللَّهِ مُصِیبَۀٌ لَا عَزَاءَ لَهَا وَ رَزِیَّۀٌ لَا خَلَفَ لَهَا»
معاذالله تو داناتری به خدا و نیکوکارتر و پرهیزگارتر و گرامیتر و از خدا بیمناکتر از آن هستی که تو را به مخالفت خدا سرزنش کنم. مفارقت و نبودن تو بر من سخت و گران است، جز اینکه چارهای از آن نیست. سوگند به خدا که مصیبت رسول خدا را تازه کردی و وفات و از دست دادن تو بسی سهمگین شد. انا لله و انا الیه راجعون، از مصیبتی که چنین دردآور است و برایم بسی سوزنده و حزنآور است، سوگند به خدا که این مصیبتی تسلیتناپذیر است که هیچ چیز جایگزین آن نیست.
مقصود فاطمه(س) از اینگونه سخنگفتن، اقرار به رضایت از زبان همسر خویش بود. همسرداری فاطمه(س) بیمانند است و جای هیچ تردیدی نیست که او نمونه و الگوی کامل برای تمام زنان عالم است.
۳ -ارتباط با فرزندان
بُعد دیگر ارتباط با خلق، ارتباط با فرزند است که باز فاطمه(س) سرآمد آن است. شیوۀ تربیتی او، بر زبان تمام دودمان و سلالهاش جاری بود و فرزندان او با افتخار نام ایشان را ذکر میکردند و میگفتند: «وَ أُمُّنَا فَاطِمَۀ»
حضرت مهدی(عج) میفرماید:
«فِی ابْنَۀ رَسُولِ اللَّهِ لِی أُسْوَۀٌ حَسَنَۀٌ»؛ دختر پیامبر الگو و اسوه من است.
فاطمه(س) همان الگوی تربیتی برای فرزندان است که شبهای جمعه تا عمود فجر، مناجات میکند.
حضرت مجتبی(ع) میفرماید:
«رَأَیْتُ أُمِّی فَاطِمَۀ قَامَتْ فِی مِحْرَابِهَا لَیْلَۀ جُمُعَتِهَا فَلَمْ تَزَلْ رَاکِعَۀ سَاجِدَۀ حَتَّى اتَّضَحَ عَمُودُ الصُّبْحِ وَ سَمِعْتُهَا تَدْعُو لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ تُسَمِّیهِمْ وَ تُکْثِرُ الدُّعَاءَ لَهُمْ وَ لَا تَدْعُو لِنَفْسِهَا بِشَیْءٍ فَقُلْتُ لَهَا یَا أُمَّاهْ لِمَ لَا تَدْعِینَ لِنَفْسِکِ کَمَا تَدْعِینَ لِغَیْرِکِ فَقَالَتْ یَا بُنَیَّ الْجَارَ ثُمَ الدَّارَ»
شبهاى جمعه مادرم فاطمه (علیها السّلام) را مىدیدم که تا طلوع صبح، در محرابش، مشغول رکوع و سجود و عبادت پروردگار است و مىشنیدم که براى مؤمنین دعا مىکند و در دعایش نام آنها را ذکر مىنماید، اما براى خود دعا نمىکند، به ایشان گفتم: مادرعزیزم، چرا براى خودت دعا نمىکنى؟ حضرت زهرا(س) در جواب مىفرمود: پسرم، اوّل باید همسایه را دعا کرد و بعد خود را.
این الگوی تربیتی فاطمه(س) برای فرزندان خویش است.
و اشاره به آن روایت حضرت مجتبی(ع) است که طی آن مادر بزرگوارش چگونگی دعا نمودن در حق مردم و همسایگان را به شیوۀ عملی خود تعلیم میفرمود.
-۴ارتباط با مردم
رابطه فاطمه(س) با خلق در طول زندگی ایشان آشکار است. رفتار آن حضرت با مردم و نقش مؤثر این بانو در تربیت قلوب مردم انکارناپذیر است. در این باره سخن بسیار است که از آنها فقط به یک نقل تاریخی بسنده میشود:
«روزى رسول خدا پس از بهجاىآوردن نماز عصر در محراب مسجد نشسته بودند که پیرمردى از مهاجرین عرب که لباسهاى کهنهاى بر تن داشت و از شدّت ضعف قدرت حفظ خود را نداشت به نزد ایشان آمد گفت: یا رسول الله، گرسنه ام غذایى به من بده، برهنهام لباسى در اختیارم گذار و فقیرم بىنیازم کن. پیامبر(ص) فرمود: برخیز و به خانه آن کسى برو که خدا و رسولش را دوست دارد، خدا و رسول هم وى را دوست مىدارند. او کسى است که خدا را بر خود مقدّم مىدارد. به خانه فاطمه برو. آنگاه به بلال فرمودند: برخیز و این اعرابى را راهنمایى کن. آن پیر مرد همراه بلال رفت تا به در خانه فاطمه رسیدند و با صداى رسا گفت: «السلام علیکم یا اهل بیت النبوّۀ و مختلف الملائکۀ و مهبط جبرئیل الرّوح الأمین بالتنزیل من عند ربّ العالمین». فاطمه(س) فرمود: و علیک السلام، تو کیستى؟ پیرمرد گفت: من پیرمردى از عرب هستم که از راه دور به نزد پدر تو آمدهام. برهنهام و گرسنه، خدا تو را رحمت کند، مرا یارى کن.
راوى میگوید: آن دوران، زمانى بود که پیامبر(ص) و على(ع) و فاطمه(س)، سه روز غذا نخورده بود. البته رسول خدا(ص) از حال آن دو خبر داشت. اما حضرت فاطمه(س) پوستینى را که حسن و حسین(ع) روى آن مىخوابیدند به او داد و فرمود: این را بگیر. شاید خدا بهتر از آن را هم به تو عطا فرماید. اعرابی گفت: اى دختر رسول خدا، من از گرسنگى به تو شکایت مىکنم و تو پوست گوسفند به من مىدهى؟! این پوست به چه درد من مىخورد؟ حضرت(ص) گردنبندی را که از فاطمه، دختر حمزه سیدالشهدا، به یادگار گرفتهبودند، به او بخشیدند و فرمودند: این گردنبند را بفروش، شاید خداوند مهربان بهتر از این را به تو عطا فرماید.
اعرابی گردنبند را گرفت. به مسجد بازگشت و گفت: یا رسولالله، این گردنبند را دخترت فاطمه(س) به من بخشید. اشکهای پیامبر(ص) جاری گشت. در این حال عمّار یاسر برخاست و گفت: یا رسولالله، آیا اجازه مىدهید من این گردنبند را بخرم؟ پیامبر فرمود: بله، موجب خوشحالی ماست. عمار به اعرابی گفت چه میخواهی؟ گفت شکمم را سیر کن و پوشاک و مرکب و دیناری بده تا به قبیلهام برگردم. عمار تقاضای او را پاسخ داد. آنگاه رسول خدا(ص) به اعرابى گفت: سیر شدى؟ بدن خودیش را پوشانیدى؟ پیر مرد گفت: آرى، پدر و مادرم به فداى شما، پیامبر فرمود: حال، براى فاطمه دعاى خیرى کن و محبت او را به خود جبران نما.
پیرمرد گفت: خداوندا، تو ازلى هستى و ما غیرِ تو را نمىپرستیم، پس به فاطمه چیزى عطا کن که تا امروز، چشم هیچکس مانند آن را ندیده و گوش هیچکس مانند آنرا نشنیده باشد. پیامبر(ص) آمین گفت و به اصحاب فرمود: خداوند این دعا را در دنیا برای فاطمه(س) اجابت نموده است؛ چون پدرى به او عطا فرموده که کسى مثل آنرا نداشته و همسرى که کسى همانند او نیست و پسرانى که هیچکس چون آنها را ندیده است.
آنگاه عمّار گردنبند فاطمه(س) را با مشک خوشبو نمود و آن را در میان بُردى یمانى پیچید و تحویل غلامى بهنام «سهیم» داد و به او گفت: این را تحویل پیامبر(ص) بده و خودِ آن غلام را نیز به پیامبر(ص) هدیه نمود. پیامبر(ص) نیز به او فرمود: من تو را با این گردنبند به فاطمه بخشیدم. سهیم به نزد فاطمه آمد و فاطمه (علیها السّلام) گردنبند را گرفت و غلام را در راه خدا آزاد کرد. غلام خندید و گفت: عجب گردنبند با برکتی! گرسنهاى را سیر کرد، برهنهاى را پوشانید، فقیرى را بىنیاز کرد، غلامى را آزاد نمود و درنهایت به دست صاحب اصلیش بازگشت»
این خُلق قرآنی فاطمه(س) است که همگان به آن اعتراف دارند. در مورد اخلاق آن حضرت از عایشه نقل است که:
«أَقْبَلَتْ فَاطِمَۀُ تَمْشِی کَأَنَّ مِشْیَتَهَا مِشْیَۀَ رَسُولِ اللَّهِ».
فاطمه (علیها السلام) نزد پیامبر آمد درحالىکه راه رفتن وى نظیر راه رفتن پیامبر بود.
اخلاق پیامبر(ص) نیز همان است که در قرآن آمده:
«وَ إِنَّکَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِیمٍ»و راستى که تو را خویى والاست !
و همان که عایشه میگوید:
«کانَ خُلُقُه القُرْآن». اخلاق پیامبر اخلاق قرآن است.
اگر اخلاق پیامبر اخلاق قرآن است، اخلاق فاطمه(س) نیز آنگونه است و قرآن در وجود او نفوذ کرده است یعنی فاطمه(س) وجود عینی قرآن در مقام عمل و رفتار با خدا و خلق است.
وجود علمی قرآن نیز در سینه او نهفته است، علم قرآنی که از مکتب پدر و همسر بزرگوارش آموخته در وجود او مستقر است و سینۀ او اقیانوس معارف الهی و حقایق ناب ربانی است.
از خداوند بزرگ مسئلت داریم که به عظمت زهرای مرضیه(س) معرفت و شناخت او را بر همه ما ارزانی بدارد.